ماهیارماهیار، تا این لحظه: 12 سال و 10 روز سن داره

ماه من ؛ ماهیار جون

بیست و سه ماهگیت مبارک

حاج آقا کوچولو بعد از اینکه از سفر حج برگشتند بعلت اینکه فوق العاده ددری شده اند ، دو شب بعد از سفر حمام رفتند و بعد از حمام گریه و پافشاری که باید بریم بیرون باباش بردش بیرون یک دوری زد و اومد و از آخر شب سرش شروع شد به گرم شدن و آبریزش بینی تا اینکه روز 6 فروردین تبش زیادتر شد با اینکه براش شیاف میزدم جوابگو نبود صبح روز پنج شنبه بردیمش دکتر بهش شربت و دارو داد هر چی میدادم فایده ای نداشت تبش اصلا قطع نمیشد تا باز همون شیاف برات میذاشتم الحمدلله امروز روز یکشنبه 10 فروردین یک کم بهتر شدی . امشب هم کسری پسر دایی ات اومده بود خونمون ،تا اومد تو دستات باز کردی بغلش کردی و باهاش سرسری کردی خیلی قشنگ البته ما باید میرفتیم ولی اینها پیش...
11 فروردين 1393

خاطرات سفر حج حاجی کوچولو به حج عمره در سال جدید

  روز چهارشنبه به تاریخ 21 اسفند 1392 از منزل ساعت یک ربع به نه آژانس گرفتیم تا با مامان جون و باباجون و دایی مهدی عازم فرودگاه مهرآباد بشیم  البته کسری پسر دایی ( مامان و باباش ) با دایی ام با ساعت پرواز یک و نیم ظهر بود که متاسفانه 4 ساعت تاخیر داشت و بسلامتی بعد از کلی انتظار ساعت 5 بعدازظهر سوار هواپیما شدیم و عازم جده و از آنجا به مدینه تا توی هواپیما رفتیم شما خوابیدید تا 45 دقیقه ایی خواب بودید تا اینکه مهماندار غذاها را گذاشت شما زود بیدار شدید و از بس گرسنه بودید بیدار شدید و غذای که جوجه کباب بود به همراه ماست نوش جان کردید و بعد از غذا خوردن شروع به شیطنت یک کم بیرون را نگاه کردی و بعد آتیش نبود که نسوزنی بماند که جا...
7 فروردين 1393

ماهیار و مسافرت

امروز اومدم تا هم سری به وبت بزنم و هم مطلبی برات بنویسم هزار ماشالله خیلی آرومتر و بهتر شدی و دست به چیزی نمیزنی میدونی یک ماهه دارم خونه تکونی می کنم می گم بیا این طرف و دست نزن گوش میکنی . بسلامتی دندون دوازدهمت هم نیش پایینی از سمت راست زده بیرون . یک خبر خوب که شما از فردا مسافرت نوروزیتون شروع میشه و من و شما و بابا حاجی و مامان جون و 2دایی هات و کسری میریم به سفر حج . حجی که از زمانی که باردار بودم میخواستم برم البته من برای بار دومم میرم ولی شما بار اوله که حاجی میشه البته .... و بابات نمیاد . انشالله به همه خوش بگذرد و سال جدید را با خوبی و خوشی شروع کنند. ...
20 اسفند 1392

بیست و دو ماهگیت مبارک

چقدر زود 22 ماهت تموم شد انشالله همیشه تنت سالم باشه، انگار دو سال پیش بود که هم سرکار میرفتم و هم خونه تکونی و پارسال با تو وروچک کار می کردم البته پارسال بهتر بودی امسال که واویلا ،تا خواب بودی کار مییکردم ولی بو برده بودی که من با نردبان کار دارم برای همین صبحها زودتر از من بیدار میشی نمیدونم والا شب ساعت 11 میخوابی صبح هم ساعت 8 بیداری قبلا تا 9/30 میخوابیدی . بسلامتی بعد از 6 ماه موهات را کوتاه کردیم ولی چیکار که نکردی پارسال که برای اولین بار رفتی آرایشگاه اصلا گریه نکردی دفعه دوم و سوم گریه نکردی و بار چهارم گریه میکردی تا اینکه آرایشگر اومد پشت گوشهات را مرتب کن دستت را زدی زیر ماشین موتراش و پشت گوشت خراب شد به همین خاطر 6 م...
11 اسفند 1392

بیست و یک ماهگیت مبارک

بسلامتی 21 ماهگی هم تموم کردی قربون اون صورتت ماهت برم که تو اینقدر نانازی. هر وقت خوابی انگار دنیا سوت و کور ، ماشالله هزار ماشالله از صبح که بلند میشی تا شب دائم راه میری و بقدری تندتند کلمات نامفهوم میگی که من کیف می کنم (با دستت حالت اشاره می گی بیدان بیدان بده بده بده ، دیگان دیگان دیگان ان دیگان دیگانه که مرا کشته قربون اون مهربونیت )؛ تا ببینم کی صحبت کامل می کنه . از یکسالگی شما ما جای تلفن را انتقال دادیم به جای دیگه و شما بعد از کلی کنجکاوی پیداش کردی و داغونش کردی هر کی زنگ میزنه گریه می کنه قطع نکنه که برای شما چراغ تلفن روشن و زنگ بخوره . تازگیها میری روی مبلهای استیل می شینی روکشهاش را برمیداری کلید لوستر و برقها ...
15 بهمن 1392

چند تا عکس و دندون یازدهم

بسلامتی دندون یازدهم از سری دندونهای پیشین پایینی یکی اش در اومد و بسلامتی یازده دندون داری . تازگیها میری سر کمد لباسها هر چی لباس در کمدها است مثل بازار شام وسط پذیرایی می ریزی خیلی بامزه و خوردنی بودی و بهتر شدی با اون لهجه قشنگت که صحبت می کنی . راستی تا یادم نرفته بهر حال افتخار دادی و خودت بعد از 20 ماه تونستی شیشه ات دست بگیری ای قزبونت برم . با سرسره ای که برات خریدم خوب مشغولی و تازگیها با اسباب بازیهات هم بازی می کنی . عاشق تلفن و موبایلی هر جا بری باید یک سری به تلفن و موبایلشون بزنی .     اینجا لباس مامان را برداشتی و سرت می کنی و توی خونه راه میری این هم کروات بابات را برداشتی...
27 دی 1392

بیست ماهگیت مبارک

پسر گل مامانی بسلامتی 20 ماه را پشت سر گذاشتی و داری هزار ماشالله برای خودت مردی میشی چه پسری ، پسر نگو قند عسل ، شیرین ، مهربون ، خوش خنده قربون اون قلب مهربونت برم با اون صحبت کردن نازت که ماما ماما میکنی و تند حرف میزنی که واضح نیست چی می گی هی می گی بیا بیا بیا . دائم میخواهی آهنگ گوش کنی بخصوص pmc دیگه داره حالم بهم بخوره از بس آهنگ گوش میکنی . از بس هر روز و بخصوص شب پشتیهای مبل را پایین می گذاشتی و سرسره میکردی رفتم یک سرسره برات خریدم هی کیف می کنی . پسرکم یلدات هم مبارک امسال هم خونه خودمون بودی هر سال تا شب یلدا برات یک دست لباس می بافتم خیلی هم خوشگل شده بود ژیله ، شلوار و کلاه ولی متاسفانه شلوارش را اندا...
19 دی 1392

عکسهایی از کارهای جدید ماهیار

اینجا داره آهنگ گوش میکنی فقط آهنگ و آگهی های تی وی ، ما جرات نداریم کانال عوض کنیم   اینجا خوابیدنی مشعول تی وی هستی و زیر چشمی نگاه میکنی مشغول پفک خوردنی ای قربونت برم داری فکر می کنی تازگیها یاد گرفتی بری روی میز تی وی و می نشینی میخوابی می ایستی متعجبانه دوربین را می نگاری ...
26 آذر 1392

پسر عسلی مامانی 19 ماهگیت مبارک

پسر ناز مامانی بسلامتی 19 ماه را پشت سر گذاشتی . خدا را شاکرم که چنین پسر عسلی و خوشگل و دلبربا را به ما هدیه داده . 100000000 ماشالله خیلی با مزه ایی عاشق آهنگ و آگهی های تلویزیونی ، کاملا میدوی که من بهت نمیرسم ولی صحبتت در حد چندین کلمه است . بعضی صحبها که زودتر از خواب بلند میشی و میخواهی من هم بلند شم میری عینک و گل سر مرا میاری و میگی د یعنی بگیر. دیروز رفتیم بانک تا دیدی رئیس بانک که خانم بود از سر جاش بلند مثل برق رفتی روی صندلیش نشستی و گوشی تلفن را برداشتی و به زبان هندی دیگان دیگان بور بور آقا اقا کردی که همه کارمندان مشتریا ترا نگاه می کردند و میخندیدند و همه بهت شکلات میدادند. هر جا بر...
14 آذر 1392