ماهیارماهیار، تا این لحظه: 12 سال و 10 روز سن داره

ماه من ؛ ماهیار جون

خاطرات سفر حج حاجی کوچولو به حج عمره در سال جدید

1393/1/7 22:19
نویسنده : مامان ماهیار
1,819 بازدید
اشتراک گذاری

 

روز چهارشنبه به تاریخ 21 اسفند 1392 از منزل ساعت یک ربع به نه آژانس گرفتیم تا با مامان جون و باباجون و دایی مهدی عازم فرودگاه مهرآباد بشیم  البته کسری پسر دایی ( مامان و باباش ) با دایی ام با ساعت پرواز یک و نیم ظهر بود که متاسفانه 4 ساعت تاخیر داشت و بسلامتی بعد از کلی انتظار ساعت 5 بعدازظهر سوار هواپیما شدیم و عازم جده و از آنجا به مدینه تا توی هواپیما رفتیم شما خوابیدید تا 45 دقیقه ایی خواب بودید تا اینکه مهماندار غذاها را گذاشت شما زود بیدار شدید و از بس گرسنه بودید بیدار شدید و غذای که جوجه کباب بود به همراه ماست نوش جان کردید و بعد از غذا خوردن شروع به شیطنت یک کم بیرون را نگاه کردی و بعد آتیش نبود که نسوزنی بماند که جای من در هواپیما قسمت فرست کلاس بود تا اینکه ساعت 8 ونیم به جده رسیدیم و بعد از گرفتن بارها و خواندن نماز سوار اتوبوس شدیم وعازم شهر پیغمبر شدیم تا اینکه ساعت 3 صبح بعد از خستگی فراوان به هتل رسیدیم 5 روز مدینه بودیم که فوق العاده هوا سرد بود فقط من برای شما یک کت کلاه و کلاه گرم برده بودم از بس می گفتند اونجا گرمه .

این چند روز که مدینه بودیم من فقط دو بار بیشتر نتونستم نماز به جماعت بخونم از  دست شما تا از شما غافل میشدم غیبتون میزد وای چیکار میکردی ولی با این حال 3 بار قبرستان بقیع و سه بار روضه رضوان رفتم واقعا کاری سخت بود بقول خانمی که از اندونزی اومده بود می گفت شما خیلی فعال هستید بماند که هر کسی عرب و غیر عرب دستی به سر شما می کشید و یک بوس به شما میکرد و شکلاتی و آبنتاتی به شما داد و روز اول در مسجد النبی خانمی عرب شما را بغل کرد و بوسید و یک ریال به شما داد ، معاون کاروان اسباب بازی بهت داد هر فروشگاهی میرفتم بقدری میبوسیدند که نگو .

روز 5 باید عازم مکه مکرمه میشدیم برای شما لباس سفیدی گرفتم با یک کلاه ماشالله چی شده بودی همه می گفتند این واقعا حاج آقاست خوشبختانه در مسجد الشجره خیلی همراه  کردی و ساعت 1 بامداد رسیدیم مکه و با کاروان و شما و کسری رفتین اعمال طواف شما در طواف بغل بابابزرگ بودید در سعی وصفا مروه هر کسی شمار را بغل می کرد خودم ، مامان ، دایی مهدی گاهی بغل دایی محسن ، در سعی و صفا و مروه موقعی که هروله میرفتند شما از خنده غش میکردید بعد از آن برای شما و کسری هم تقصیر کردیم  و در اعمال طواف به سنگ حجرالاسود که میرسید دستتون می بردید بالا و به زبان خودتون الله اکبر می گفتید.
بماند که سال تحویل در مسجد الحرام وبا صدای جمع کثیری از ایرانی یا مقلب القلوب و الابصار سروده میشد که مو به تن هر کسی سیخ میشد خدا امسال این هدیه با ارزش را به من داد تا به شما به حج برم البته بدون بابایی.

از همین جا از مامان و بابای خودم خیلی تشکر می کنم که خیلی در این سفر 10 روزه به من کمک کردند بخصوص بابام که در کل مراسم محرم شما بر دوش ایشان بودید.

این هم از اعمال حج شما .

در مدینه و مکه هر فروشگاهی که میرفتیم و پله برقی داشت میخواستی بری و بیا وای چیکار کردی همش دد اصلا در اتاق نموندید همش میخواستی تولابی هتل باشی .

 

 

 

 بیرون هتل مدینه

ماهیار و کسری بیرون هتل مدینه

طبقه پایین بازار طیبه

 در کنار قبرستان بقیع

 

موقع اذان ظهر مسجد النبی

در هتل مدینه

روضه رضوان

مسجد النبی

اعزام برای مسجد الشجره در هتل مدینه

نماز خواندن در مسجد الشجره

تب کردن ماهیار بعد از مراسم محرم شدن

پایین هتل مکه در کنار ایستگاه نقاشی

ماهیار مداد رنگی که برای نقاشی بچه ها بود برداشته و هر روز چند تاش کش میرفت مدادهای بزرگ نه کوجک

قبل از سال تحویل به مسجد الحرام

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

شیرین مامان شادلین
18 فروردین 93 17:37
سلام زیارت قبول وایی سفر خوبی داشتین خوش به حالتون البته من وشوهرم هم ثبت نام کردیم ولی شادلینو نه چطوری ماهیار رو بردی فکر کنم شادلین اگه بره همه جا رو بهم بریزه زیارت قبول مرسی انشالله قسمت شما هم بشه تا زیر دو سال مبلغ کمی می گیرند بالای دو سال تا 5 سال پول بلیط و جا را می گیرند بزار یک کم بزرگتر بشه من خیلی اذیت شدم پدر و مادرم هم کمک بودند.
مامان آیسو وآیسا
21 فروردین 93 13:03
حجکم مقبول التماس دعا خوش به حالتون دوستم دعامون میکردی تا قسمتمون بشه\ ملتنس دعا بودیم انشالله یزودی قسمتتون بشه
خاله زری ( مامان آرمان)
21 فروردین 93 18:26
قبول باشه عزیزم جونم حاجی کوچولوووووووووو