خاطرات زایمان
مامانم 9 اردییهشت ساعت 3/5 بعداز ظهر باید جواب آزمایشاتش به دکترش نشان می داد تا براش مرخصی استعلاجی بنویسه و 2 هفته باقیمانده را سر کار نره. دکترش گفت همه چیز خوبه ، برو پیاده روی اگه این 2 هفته دردت گرفت که بیا برای زایمان طبیعی و گرنه زودتر باید بیایی سزارین . مامانم اومد خونه و ناراحت شد که چرا نمی خواد دکترم طبیعی زایمان کتم منم هی لگد می زدم به مامانم .بعد مامانم و بابام می خواستند برند پیاده روی . مامانم نظرش عوض شد و به بابایی گفت بریم خرید یک قاب وان یکاد طلا برای من بخرند دو سه ساعت طول کشید خریدشون .اومدند خونه مامانم مشغول یک شام خوشمزه ( لوبیا پلو) بود پخت ، سبزی خوردن همه گرفته بود تمیز کرد و شست ، بنا بود فر...
نویسنده :
مامان ماهیار
21:16