سه ماهگی
در تاریخ 10/5/1391 مامانم لباسهایم را تنم کرد و آژانس گرفت و بهمراه مامانی رفتیم بیمارستان لاله برای دکتر آخه بابا بزرگم نیود که مرا ببره بابام کار داشت ولی بابام برگشت می اومد دنبالم ، اونروز برای اولین بار بیرون را خوب نگاه می کردم انواع اقسام ماشینها را آخه من زیاد از نور آفناب خوشم نمیاد ولی شب را خیلی دوست دارم بخصوص لامپها را .بهر حال دکترم ویزیتم کرد خوب بودم این هم از سه ماهگیم ....
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی