یکی بود یکی نبود ......
یکی بود یکی نبود غیر از من همه بودن ، البته منم بودم اما قایم شده بودم و یواشکی همه رو می دیدم اون روز قشنگ من می خواستم سفر کنم و از یک دنیای کوچکتر به یک دنیای بزرگتر برم . همه منتظر اومدن من بودن ، مامانم ، بابام ،همه فامیل و ..... من برای دیدن اونا لحظه شماری می کردم و از خدا می خواستم دستهای مهربون دکترم را زودتر برام بفرسته تا منو بیاره پیش مامان و بابام . دکترم ( خانم دکتر منصوره صافی ) توی بیمارستان لاله همه چیز را آماده کرده بود ، و بالاخره من 30 دقیقه بامداد روز یکشنبه به تاریخ 10/2/1391 قدم به این دنیای هستی بخش گذاشتم و متولد شدم ..
این عکس 3 ساعت بعد از تولدم گرفته شده است.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی