ماه من ؛ ماهیار جون

اولین بار برای تاسوعا و عاشواری حسینی اینم لینکش: http://www.ninisite.com/content/index.asp?contentID=1912   دومین بار برای سفره هفت سین  ( اینحا نفر اول وسوم است ) اینم لینکش: http://www.ninisite.com/content/index.asp?contentID=2088 ...

پسر گلم بسلامتی 10 فروردین 11 ماهگیت تموم شد چقدر زود گذشت کم کم داری بسلامتی می شی یکساله ، یادم میاد زمانی که بدنیا اومده بودی هر روز می شمردم که 28 روز نوازدیت زود تموم بشه ولی الان ماشالله چشم بهم بزنیم داری یکساله میشی. روز 10 فروردین آش دندونی هم برات پختم بهت دادم یک مقداری هم به خودت دادم خوردی دو تا دندونی که زیر لثه بودند و اذیت می کردند دیگه کاملا بیرون اومدند این 10 روز اصلا غذا نتونستی بخوری ؛ شبها خوب نمی خوابیدی ولی امروز دیگه سرلاکت خوب خوردی نوش جان ماشالله همه جا دیگه می ایستی و دستت را همه جا می گیری راه میری ؛ حرف میزنی ، خودت دست می زنی و می گی دست دست دست ، گی گی می کنی ، الکی سرفـــــه می کنی و سینه ات ص...

    امسال اولین سالیه که ماهیار جون سر سفره هفت سین کنار ماست پارسال تو دلم بود ولی امسال ماشالله چیکار می کنه نمیزاره سفره هفت سین را روی میز پهن کنیم 2 دقیقه مانده به سال تحویل ظرف سرکه را بر روی میزی که هنوز نیم ساعت هم از آوردنش نگذشته بود دمر کرد و مجبور شدیم بعد از سال نو سفره هفت سین را بر روی اپن پهن کنیم.     ماهیار جون ظرف سرکه را دمر کرد مجبور شدیم زیر میزی را عوض کنم؟؟     ...

خبر خبر خبر دار ، امروز روز اول فروردین سال 1392 ، بالاخره بعد از ماهها انتظار ، نق مق زدن ، آب از دهان اومدن ، بی اشتهایی سفید شدن دندونهای ماهیارجون که از لثه اش بیرون زده معلوم شد . مبارک   انار دونه دونه   پسری دارم دردونه    قشنگه مهربونه انار دونه دونه    سه چهار روزه که ماهیارجون       گرفتار دندونه       انار دونه دونه          توی دهان ماهیارجون     دو گل زده جوونه             گل نگو...

 این پسر ناناز عاشق وسایل برقی مثل سشوار، جارو برقی ، بخار شو،ماشین لباسشویی و سیم برق هست آنچنان مبتکرانه بررسی می کنه که هر کی ندونه فکر می کنه این وسیله را ماهیار ناناز اختراع کرده ............... ...

روز آخر بهمن ماه ؛ من و بابایی به همراه پسر نانازم رفتیم براش خرید البته لباس داشت ولی چند تا لباس توخونه ای و یک بلوز و دو جفت جوراب که بابایی برای ماهیار جون گرفت و من هم برای گل پسرم یک عیدی مخصوص یک دستبند پلاک دار طلا که اسمش را روی پلاک و تاریخ تولد را پشت دستبند حک شده گرفتیم و یک پلاک طلای الله بابایی برای ماهیار جون گرفت دستش درد نکنه. مبارکت باشه مامانی . این دستبند مامانی گرفته این پلاک طلای الله را بابایی برات گرفته این لباس هم خاله اش براش گرفته بود که عید اندازه اش .ان شالله ...

پسر گلم برای اولین بار باباش بردش آرایشکاه که موهاش کوتاه کن ، موقعی که اومد بردمش حموم که برای عید تر ورگل باشه. قبل از آرایشگاه   ...

روز دوشنبه 14 اسفندماه  نوبت چکاپ ماهیانه ماهیار جون بود که  بعد از ظهر باید می رفتیم که مامانی ساعت 10:45 صبح زنگ زد و با صدایی لرزان خبر بدی داد که عمو حسن فوت کرده ؛خدا بیامرز هنوز حیف بود از کنار ما بره ولی دست اجل مهلت نداد ( اولی باری که ماهیار را دید خیلی خوشش اومد ماهیار را بغل کرد ماهیار هم زل زده بود نگاهش می کرد دست به ریش های سفید و بلندش می زد اولین کسی که ماهیار را در شش ماهگی تاتی تاتی کرد عمو حسن بود انگار دیروز بود یادش بخیر ). بهر حال باعجله ساعت 14:30 رفتیم دکتر ، خدا را شکر همه چیز خوب بود و رفلاکس ماهیار جون کمتر شده بود.     ...

    ...

  پسر گلم بسلامتی ده ماه را پشت سر گذاشتی و وارد یازده ماهگی شدی انگار دیروز بود که در شکم مامانی بود و با هم سرکار می رفتیم خونه تکونی می کردیم ، یاد دوران نوزادیت بخیر می شمردم روزهها که زود 28 روزت تموم بشه ،الان ماشالله هزار ماشالله حرف میزنی ، می ایستی برای خودت میگردی ، میخرچی مونس من هستی .   ...