ماهیارماهیار، تا این لحظه: 12 سال و 21 روز سن داره

ماه من ؛ ماهیار جون

14 ماهگیت مبارک

شیطون دل مامانی فوق العاده شیطون شدی به قول قدیمی ها از دیوار راست بالا میری نمیدونم دو سه روزه کمتر با کابینتها کار داری و بیشتر دوست داری روی میز بری بالا که میری هزار ماشاالله از میز پذیرایی بگیر تا میز آشپزخونه و اپن از دست شما میز پذیرایی را برعکس کردیم و صندلی آشپزخونه هم بالای اپن چیدیم زیرا شما بالا میرفتید و شروع به آواز خواندن میکردید گلم ، عشقم 14 ماهگیت مبارک   امروز روز دوشنبه 10 /4/1392 چکاپ ماهیانه است از یکسالگی به بعد قرار شده هر دو ماه ببرم خود دکترت گفت .خدا را شکر چند روز غذا خوردنت بهتر شده انشالله همیشه سالم باشی ...
10 تير 1392

کشتن گوسفند عقیقه و پخت غذا در روز نیمه شعبان

عصر روز یکشنبه  2/ 04 / 1392 باباجون زنگ زد به قصاب تا برای عقیقه ماهیار جون گوسفند بیاره و بکشیم که مصادف بود با شب نیمه شعبان که بسلامتی دعای عقیقه گوسفند را بابات خوند و آقای قصاب گوسفند را کشت البته بابا جون  هم بود که خیلی بهش علاقه داری، اول از بع بعی می ترسید تا اینکه کم کم مهربون شدی باهاش گوشت گوسفند را در قابلمه بزرگی گذاشتیم و پختیم تا برای ناهار فردا باقالی پلو با گوشت بدهیم وبه همسایه ها بدهیم، بیشتر کارها را خودم کرد البته بابا بخش مالی کار را عهده دار بود و باباجون و ماماجون هم فردا اومدند و در پخت برنج کمک کردند  و شما که اصلا نمیزاشتی کسی کاری بکنه تا بالاخره پسردایی ات کسری خان تشریف آوردند و شما آمدی...
5 تير 1392

خستگی ماهیار بعد از اتمام کار آشپزخانه

ماهیار جون بعد از اینکه همه وسایل چند تا کابینتی که هنوز مهر و مهموم نشده  بود وسط آشپزخانه ریخت خسته شد و برای برنامه تلویزیونی مورد علاقه اش حال نداشت تا نزدیک تلویزیون بره . تا از آشپزخانه اومد بیرون همون جا روی سنگ فرش سالن خوابید و به تلویزیون نگاه میکرد .   ...
1 تير 1392