ماهیارماهیار، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه سن داره

ماه من ؛ ماهیار جون

پسر عزیزم سه سال و یازده ماهگیت و عید 1395 بر شما مبارک

1395/1/14 1:28
نویسنده : مامان ماهیار
708 بازدید
اشتراک گذاری

پسر گلم با عرض تبریک بمناسبت سال جدید

از کجا بگم :

از شیطنتهات ،که زیادتر در حد بمب اتم ، از روز 27 اسفند که دیگه به مهد نرفتی وای که چه کردی من کار می کردم تو برام کار می تراشیدی که چقدر پارسال کار کردم. کلی برای سال جدیدت خرید کردم یعنی هر سال می خرم ، فقط کفش نخریدم که داشتی ، تغییر و تحولاتی در اتاقت ایجاد شد.

روز سال نو موقع سال تحویل بسلامتی خواب بودی موقعی که سال جدید شد من و بابات بودیم و سال جدید را با یاد خوشگل و شیطون بلا شروع کردیم ، البته سفره هفت سین از دست مبارک شما آخر شب که فرداش سال جدید پهن کردیم ، بیدار شدی شروع کردی سفره هفت سین کل و هم 1 ساعت دوام نداشت بعد رفته بودی شمع ها برداشته بودی همه شمع ذوب شده روی سنگها ریخته شده بود وای چه کردی ، عیدیت از بابات گرفتی ، ناهار سبزی پلو با ماهی داشتیم ، امسال هیچ جا نرفتیم بنا به دلایلی ، خدا را صد هزار بار شکر کسی هم نیامد . ناگفته نماند که خانواده من که کربلا بود. روز دوم عید بعد ازظهر رفتیم امامزاده صالح ،که چه کردی از اونجا یه ماشین اسباب بازی که 24 ساعت دوام نیاورد هی پیتزا پیتزا می کردی بردیمت فست و فود و پیتزات خوردی باز هم شیطنت که صدا تو می اومد .

روز سوم عید ساعت 9 ونیم دایی محسن زنگ زد اول ترسیدم گفتم چی شد گفت بدر بزرگم فوت شده ، خدا رحمتش کنه یعنی پدر مادری ، سالهای پیش هر کی بهم می گفتم مادر بزرگ و پدر بزرگ داری می گفتم آره هر دو از خانواده مادری و پدری دارم ولی الان فقط مادر بزرگ مادری را داریم خیلی برای پدر بزرگم زحمت کشید فکر کنم بعد از 120 سال مردنش جاش تو بهشت ، با اینکه خودش مریضه ،مثل یه پرستار ازش مواظبت می کرد .

روز سوم مراسم تشیع برگزار نشد و روز چهارم برگزار شد تو هم بردیم بهشت زهرا وای چه کردی همش دنبالت بودیم ناگفته نماند که روز سوم عید عصر بردمت خونه مادر بزرگم که از بس حرف شنیدم از دست شما دیگر نرفتم دیگه هم نبردمت برای ختم سوم هم خوابت کردم و رفتم ، ختم شهرستان هم نرفتم .

همش سر نمازم دعا می کنم تو شیطنت کمتر بشه با همه وسیله ایی کار داری ، پارسال گلهای خراب شده بود چند شاخه گل خریدم نمیدونی که چکارش کردی بدبخت مثل جاروی سوفرهای شهرداری شدن ، هر چقدر هم با زبون خوش ، دعوا ، اخم و تخم هیچ فایده ایی ، ساعت روی دیوار هم از دست شما در عذابه از بس انگولک می کنی هنوز هم وسایلم جمعه تو بوفه .

روز چهارشنبه 11 فروردین رفتیم قم زیارت چه زیارتی که باز هم چها کردی نفهیدیم توی رستوران البزر چی خوردیم هر جا هم می رفتیم یه چیزی می خریدی ماشالله خوش سلیقه هم هستی دو تا ماشین صدا دار گرفتی یکی دم حرم حضرت معصومه (ع) که بابات نگهت داشته تا من برم زیارت بیام چون یک دفعه ایی طلبید اولین بارم بود که حرم حضرت معصومه (ع) می رفتم یکی هم تو راه قم - تهران ایستادیم که یه دیزی سفال بخرم نمیدونم اونجا ماشین اسباب بازی چه می کرد و چه جوری شما دیدید و نخوابیدی تا توی اتوبان که خوابت برد بمدت یک و نیم ساعت ، رسیدیم بهشت زهرا دوان دوان یه فاتحه سر قبر پدر بزرگ و دایی ام با بابات خوندیم اومدیم توی ماشین هنوز خواب بودی در حال حرکت بیدار شدی و گفتی بسکویت .

خدا را شکر دیگه شبها توی اتاقت توی تخت می خوابی ، یه مدت باز جیشت نمی گفتی که باز داری می گی و حرف زدنت هم خیلی بهتر شده .

تا یادم نرفته دایم می گی پی ام سی خیلی با حال می گی از خواب بلند نشده می گی تا آخر شب باید روی کانال پی ام سی باشه ، جدیدا خواننده محبوبت اندی و بقول خودت انی ، تو ماشین بابات که میشینی می گی انی خودت جلو می زنی عقب می زنی ما هم باید تحمل کنیم تو ماشین من هم شهیاد ؛ بیشتر آهنگ هم بلدی می خونی.

ساعت 11 شب خوابیدی که فردا بری مهد کودک که یه نفسی سه ، چهار ساعت بکشم .

این عکس را برای روز آخر سال که جشن عیدنوروز در مهدتون بود گرفتم صبح که داشتیم می رفتیم.

این عکس برای روز سال تحویله که خواب بودید

این عکس که باید ماشینها و کتاب قصه هات بالای سرت باشه و بدون اونها نمیخوابی

اینم عکس سفره هفت سین که وقتی بیدار شدی روی هوا رفت و جمع شد روی کابینت

اینم مدل جدید بهم ریختگی که باید مبلها برعکس باشند

این عکس که در مهد تون گرفته شده  برای نوروز 95

اینم خرابکاریهات که بزرگ شدی ببینی خودت چی بودی

اینم اتاقته که جای اتاقت تغییر کردی

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان مه یاس
4 خرداد 95 19:00
سال نوتون مبارک. ماشاالله پسری حسابی بزرگ شده.